خب امروزم یه روز مسخره مثل بقیه روز ها...
مثل همیشه بیدار شدم قرصای کوفتیو خوردم از ساعت هفت صبح نشستم پای سیستم.
جدیدا چشام دیگه هیچیو نمیبینن کور شدم و اصنم علاقه ندارم عینک بزنم...
زنگ اول زبان داشتم و مثل همیشه ترکوندم کلاسو و کلیم مثبت گرفتم...
زنگ بعدشم دفاعی فاکی...یک ساعت فقط سوال داده منم دیگه داشتم دیوونه میشدم خداروشکر شارژ گوشیش تموم شد و خیلی اروم ازمون کشید بیرون. ولی جدا از این زنگ باحالی بود دبیرمون گفت سال بعدی میبرنمون دور دور...گفت اون وقت بشینید تا خود پنج صبح سراتون بکنید تو گوشی بعد دو روزم برگردید خونه...کلا تو این دو روز عشق کنید که پیش خانواده هاتون نیستید که گیر بدن بهتون/:(و منم اصن سر اون قسمت ک گفت تا پنج صبح تو گوشی باشید جر نخوردم)
زنگ اخرم زنگ بسی حوصله سر بر فناوری بود...ولی خب یه چیزای عجیب غریبی نشونمون داد و ماهم کلی کیف کردیم خلاصه که سر این کلاسم کلی نمره مثبت گرفتم.
ساعت 11 هم امتحان دفاعی دادم...چند دقیقه اول مثل کصخلا زل زده بودم به برگه امتحان اصلا انگاری هیچی بلد نبودم بعدم یه دفعه همه جوابا اومدن تو ذهنم همون 20 دقیقه اول همه رو جواب دادم:")
دبیرم رسما کف کرد...بعدم نشستم جوابا رو دادم به بقیه همه بیست شدن البته به جز چند نفر ک غرورشون اجازه نمیداد بیان بگن کمک کن...
ولی خب چیزی که آزارم میداد کل امروز این بود که همه میگفتن رفتارت باهامون سرد شده!
اصن اینجوری نیست...من خیلیم باهاشون خوب رفتار کردم ولی خب الان پیامارو دارم نگاه میکنم متوجه شدم یکمی بیش از حد باهاشون سرد بودم...و تا الان دارم همش عذرخواهی میکنم.
از ساعت 12 تا خود الان پشت سر هم تکلیف نوشتم مچ دستم درد میکنه به شدت...ناهارم خب در حد چند لقمه الانم گشنمه اما دوست ندارم هیچی بخورم نمیدونم چه مرگم شده...
کلی ایراد از انشا گروهیمون گرفتم و از این رفتارم شرمم شد...خجالت کشیدم نباید اینکارو میکردم اما خب اگه ایراد هاشون رو نمی گفتم نمره هممون با خاک یکسان میشد فقط امیدوارم بچه ها از دستم ناراحت نشده باشن.
امروز یه جوری شدم کلا...اصن خودمم نمیدونم چم شده...رفتار بدیم با چند نفر داشتم خیلی خیلی بد...و بابتشم کلی گریه کردم.
دلم میخواد بخوابم اما خب خوابم نمی بره...باید کلی درس بخونم هرچند الان حوصله ندارم پس میزارم برای فردا...
اینقدر اهنگ گوش دادم گوشام دارن منفجر میشن...
یه جورایی الان حس میکنم زنده نیستم/:
یه جوریم...عجب...دلم میخواد برم خونه اقاجونم تاب بازی کنم اما خب کرونا دارم نمیشه:")
بیرونم هوا یکمی سرده نمیزارن برم...
یکمی نمره های یه دو سه تا از درس هامو از روی بی دقتی خراب کردم و کلیم اعصابم خرابه هرچقدرم مامان بابام میگن مهم نیست ولی خب...زورم میاد...تمام تنبلا کلاس نمره کامل بگیرن من که خودمو میکشم نمره کم بگیرم البته تقصیر خودمم هستا...زیادی بی دقت شدم...یه جورایی فکرم کلی مشغوله...
امروز روز عجیبیه ها(برای بار هزارم)همیشه کلی فیک میخوندم اما اصن حال ندارم...مدیونید باور کنید تا الان فقط چند بار خندیدم...درسته بالا گفتم جر خوردم اما نه مثل همیشه!
اصن مثلا در حد یه لبخند کوچیک...نمیدونم چرا ولی جدیدا وقتی که میخندم وسطش بغض میکنم:)
امروز دومین سالگرد عموم بود...ناراحتم کلی...دلمم براش تنگ شده ولی خب چه میشه کرد...بالاخره هممون یه روز می میریم:)
فردا هم مراسم چهلمین روز پسر داییمه...چون مریضم نمیتونم برم:")
از من بیچاره ترم هست؟:)
زن داییمو کلی دوست دارم...وقتی تو این حال میبینمش قلبم تیکه میشه پس حتی اگرم سالم می بودم نمی رفتم چون تحمل ندارم...
جدیدا خیلی زود احساساتی میشم...در واقع فقط یه کلمه...یه جمله کافیه یکی بهم بگه درجا میزنم زیر گریه.
از اینکه اینجوری شدم متنفرم اما خب...چی کنم
دلم میخواد با دوستم برم پارک بریم دوچرخه سواری جیغ و داد کنیم تا شاید یکم حالم بهتر بشه...اما خب کرونا فاکی...
دلم بغل میخواد...مجازی نه ها...دلم میخواد یکی کنارم می بود محکم بغلم می کرد...میگفت هی مهدیس اروم باش...همه چی درست میشه قول میدم بهت...ولی خب کسی نیست
عا خب جدیدا حس میکنم...همه از من بهترن هرچند اینجورم هست...خیلیا از من بهترن...جدیدا خیلی گوه شدم نه؟
خب نمیدونم چم شده...حس میکنم مردم...روحم مرده؟/:ودف
خیلی درس خوندم روم تاثیر گذاشته دارم کص میگم
اوه حرف بد زدم...هم نشینی با دوتا بی ادب منحرف روم اثر کرده...
این چند روزم همش سرم زدن برام دستام کبود کبوده...اینقدرم گریه کردم...جاشون خوب میشه؟ودف
مامان جونم...رفته دکتر گفته قلبش نمیدونم چی شده...فشار خونم گرفته...یعنی هرچی درده این زن کشیده:)
نمیدونم برای خودم ناراحت باشم...یا برای بقیه...غصه همه رو من میخورم...
عا خسته شدم از تظاهر این چند روز همش دارم تظاهر میکنم...
ولی خب ی چی این وسط از داداش پری نازم خیلی منمونم:")
تو این مدت همش باهاش حرف میزنم و کل دردامو فراموش میکنم:")
داداشی میدونم خیلی رو مخ شدم این چند وقت ولی خیلی ازت ممنونم بهترین داداشی دنیایی:")
و کلیم دوست دارم...
خب حرفام تموم!
میدونم همون اول که میاید میزارید می رید و اصنم توجه ای به حرفام نمیکنید ولی خب اشکالی نداره چون برام مهم نیست:)
ولی از اونایی هم که با حوصله اینو خوندن ممنونم:)
- - ناشناس -