its my birthday 🤪

سم درونممم فعال شدهه حیحح •-•

زودههه ولی من الان این پست رو می نویسم و میزارم روی انتشار در واقع من نه صبح دوازده آبان به دنیا اومدم ولی چون پدر تنبل بودن روز بعدش شناسنامه گرفتن برایم بلی 🧑‍🦯

۱۶ سال 

شت پیر شدم پیر شدممم 

از لحاظ قدی به مقدار اندکی رشد کردم و از لحاظ مغزی ... سکوت میکنم 🙂😂 هنوز در دو سالگی خود گیر کرده ام 

خب تو این مدت چند سال اتفاقای بد ، خوب هرچی که بودن کلی تاثیرات روی من گذاشتن هر سال یه تغییری ایجاد می شد هرسال همه چی سخت تر ، دردناک تر می شد ولی خب بازم تا اینجا تونستم ادامه بدم و خوشحالم این میزان از قوی بودنم باعث میشه بخوام به افتخار خودم جشن بگیرم

تصمیمات اشتباه ، افکار مسخره همه اینها باعث شد یه سری مشکلای مزخرف برام پیش بیاد از افسردگیم گرفته که دوسال دهنم باهاش سرویس شد تا همین یه مدت پیش ...

حالا بگذریم که تو دوران نوجوانی شتت دلم براش تنگ میشه 😭 هفتا عشقول وارد زندگیم شدن و به کل از اول کوبیدن ساختنم و روز به روز بهتر از قبل می شدم و ازشون ممنونم چون همین باعث شد با سلدا و آتنایی که سه ساله باهمیم و رفاقتمون اینقدر خوبه که میخوام براش گریه کنم 🥺 آشنا بشم

یه مدت زندگی من ویورس بود ... شیطنت و مسخره بازی شده بودم آرمی بیکار که مدام اونو سلدا زیر پستای پسرا مشغول شر گفتن بودن تا کارم به اینجا کشید .‌‌... وب ددی و مونی اره نصف ما به وسیله این وب به اینجا رسیدیم 

یه وقتایی از اینجا اومدن پشیمون میشم اما بازم فکر می کنم میبینم دلایل بزرگتری برای اینجا موندن دارم 

نمی گم اینجا اومدن کاملا برای من عالی بود ! دردای خودشم داشت ، هرچی فراموش کنم اینکه چقدر اذیت شدم رو فراموش نمی کنم :)) ولی بازم حرفی ندارم بزنم و خوشحالم تونستم ازش بکشم بیرون ... از لجنی که برای خودم ساختم تونستم ازش درس بگیرم :)

بازممم با وجود همه اینهااا فرشته نجات من که پیشی از خاندان پیشی ها به نام درسا می باشند سوار بر اسب سفیدش ( سم شد 🧑‍🦯 ) به کل همه چیو عوض کرد :) باعث شد متوجه بشم هنوزم می تونم دلیلی برای زندگی داشته باشم ، بفهمم همه ادما مثل هم نیستن فقط نباید ادمای اشتباه رو انتخاب کنی :) و خیلی خوشحالم که بهترین لحظات زندگیمو بهترین خاطرات رو برام ساختی پیشی :»»» حداقل تنها اتفاق خوب تو ۱۵ سالگی من همین بود :)))

من مهم ترین فرد زندگیمو از دست دادم ... اره حتی الانم که راجبش می نویسم قلبم تیر میکشه امسال مثل سال قبل نیست ... پاییز رو دیگه دوست ندارم چون پیشم نیست چون وقتی بارون میزنه نمی تونم تو حیاط با هدفونش ببینمش ... از زمستون متنفر شدم چون دیگه نیست که بریم بیرون زیر بارون ... از بهار متنفرم چون دیگه نیست که کللللل عید رو بریم دور دور بریم کلی عکس ازش بگیرم ... از تابستونم متنفرم :) چون دیگه نمی تونم وقتای خالیمو باهاش بگذرونم 

فکر نکنم بتونم اون ادم قبلی بشم 

نمی تونمم باهاش کنار بیام سخته برام

ولی حالا که دیگه یه سال بزرگ تر شدم و با اینکه از دوران نوجونیم چندان لذتی نبردم 

اما میخوام اینبار بترکونم

سه سال دارم ...مثل مرگ و زندگی می مونه میخوام برسم به اونجایی که لایقشم .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

بچه بازی رو میخوام کنار بزارم 

نمیزارم ... به هیچ وجه اجازه نمیدم که هرکی دلش خواست دلمو بشکونه ! اجازه نمیدم از سادگیم سواستفاده بشه ... یه تغییر بزرگ تو اخلاقم ایجاد میکنم 

میخوام متفاوت باشم طوری که هرکس چندین ساله میشناسم تعجب کنه همون بچه ساده لو و لوس پارسالی هستم

قول میدم از قلبم محافظت کنم :)

دیگه شر و ور نمیگم

مهدیش شوشولوی درونم تفلدت مبالک •-•🥺✨

۱۲:۲۰ -

  • - ناشناس -

𝐁𝐥𝐚𝐜𝐤 𝐒𝐰𝐚𝐧 𝐊𝐢𝐧𝐠𝐝𝐨𝐦

Weł¢øмe тø мч šтяαиge ωøяłđ

:)...𝑵𝒐𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈
Designed By losifer Powered by Bayan